جدول جو
جدول جو

معنی رهایی یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

رهایی یافتن
(تَ / تِ / تُ کَ دَ)
خلاص شدن و آزاد شدن و نجات یافتن. (ناظم الاطباء). تخلص. (منتهی الارب). تملس. جستن. خلاص شدن. مستخلص شدن. رستن. (یادداشت مؤلف) :
بجویید تا قارن رزم زن
رهایی نیابد از این انجمن.
فردوسی.
بدامم نیاید بسان تو گور
رهایی نیابی بدینسان مشور.
فردوسی.
امروز کیا بوسه دهد بر لب دریا
کز دست شهنشاه بدو یافت رهایی.
منوچهری.
رهایی بدو یابد از مرگ خویش
مبارز چو عاجز شود از قتال.
ناصرخسرو.
بوالعباس خلیلی رحمه اﷲ از آن اسیران یکی بود با زر رهایی یافت. (تاریخ سیستان).
چو در خاکم نبود از غم جدایی
شوم درخاک تا یابم رهایی.
نظامی.
رهایی نیابد کس از دست کس
گرفتار را چاره صبر است و بس.
سعدی (بوستان).
تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی. (گلستان) ، معاف شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ دِ کَ دَ)
رواج و رونق حاصل کردن. (ناظم الاطباء). گرمی و رونق پیدا کردن. رایج شدن. روایی گرفتن:
متاع از مشتری یابد روایی
به دیده قدر گیرد روشنایی.
نظامی.
و رجوع به روایی گرفتن و روایی شود.
، منتشر شدن. (ناظم الاطباء). باب شدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به روایی دادن شود، نفوذ یافتن. نفاذ یافتن. رجوع به روایی و روایی داشتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سُ کَ دَ)
رعایت شدن. مراعات گردیدن. ملاحظه شدن. (یادداشت مؤلف) : هر گاه که این دو طرف به واجبی رعایت یافت کمال کامکاری حاصل آید. (کلیله ودمنه). اگر این مصلحت بر این سیاقت رعایت نیافتی نظام کارها گسسته نگشتی. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ / تُ)
نجات یافتن. آزاد شدن. خلاص گشتن. (ناظم الاطباء) :
نباید که او یابد از تو رها
که او مانده از تخمۀ اژدها.
فردوسی.
چنین گفت دژخیم نراژدها
که از چنگ من کس نیابد رها.
فردوسی.
ندانم که شیرند یااژدها
که از رزمشان کس نیابد رها.
فردوسی.
اگر دیو و شیر آید ار اژدها
ز چنگ درازش نیابد رها.
فردوسی.
چو خواهی که یابی ز هر بد رها
سر اندر نیاری به دام بلا.
فردوسی.
زهر است نعمتش چو نیابد همی رها
از مرگ هرکسی که چشیده ست نعمتش.
ناصرخسرو.
ابلیس رها یابد از اغلال گرایدونک
در حشر شما ز آتش سوزنده رهایید.
ناصرخسرو.
دانم که رهایابد از دوزخت ابلیس
گر ز آتش این قوم بدین فعل رهایند.
ناصرخسرو.
، نگاه داشته شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا